«سیاست همجنسگرایی: دوام جامعه همجنسگرا، دوجنسگرا و ترنسجندر (الجیبیتی) در محیط اجتماعی سرکوبگر افغانستان» نام مقالهای از حفیظالله عمادی است. او زاده افغانستان، محقق، نویسنده و دکترای فلسفه است و در زمینه سیاست و فرهنگِ کشورهای آسیای میانه و خصوصا افغانستان به موسسات غیردولتی مشاوره میدهد. وی در مقاله «سیاست همجنسگرایی»، وضعیت جامعه الجیبیتی را در جامعه افغانستان در زمان طالبان و همچنین پس از سقوط حکومت طالبان بررسی کرده است. همچنین مباحثی مانند ریشههای فرهنگی همجنسخواهی و مخالفتهای مذهبی نیز در این مقاله بررسی شدهاند. پیشتر بخش اول این مقالهی بلند در پیششماره نخست منتشر شده است و این بخش دوم است که میخوانید. ماه آینده در شماره اول ماهنامه همسرشت، بخش سوم و پایانی منتشر خواهد شد.
حفیظ الله عمادی با ترجمهی سپهر

3. همجنسگرایی در افغانستان
همجنسگرایی در افغانستان با مباحثی مثل بچهبازی و تنفروشی مرتبط دانسته میشود و به همین دلیل، چندان این گرایش را نشانهای از ابراز وجود افراد الجیبیتی نمیدانند. تفکیک جنسیتی در جوامع محافظه کار، باعث شده است تا افراد همجنس روابط نزدیکی با یکدیگر پیدا کنند. معمولا در این جوامع، گرفتن دست در فضای عمومی، بوسیدن و دست بر روی شانه یکدیگر انداختن به کرات دیده میشود.
در میان اقوام پشتون، استفاده از سرمه چشم، حنا، رنگ کردن کف و پشت دست، رنگ کردن ناخن و پوشیدن صندلهای پاشنه بلند در میان مردان دیده میشود. همچنین، زنان در این اقوام هنگام راه رفتن در خیابان یا بازار، دستهای یکدیگر را میگیرند. چنین رفتارهایی به معنای همجنسگرایی این زنان و مردان نیست اما همجنسگرایی در مناطق شهری و روستایی این کشور همچنان وجود دارد.
ساختار اجتماعی افغانستان پدرسالارانه است و مردانگی مورد تمجید قرار میگیرد. مردان از مردان دیگر و به خصوص پسران خوشتیپ استفاده جنسی میکنند تا تمایلات جنسی خود را ارضا کنند. چنین رفتارهایی در بخشهای مختلف جامعه، واکنشهایی از تحمل تا مذمت را در پی دارد. همجنسگرایی در این جامعه هنوز غیرقانونی است و رفتارهای همجنسخواهانه مورد پیگرد قانونی قرار گرفته میشود. افرادی که رفتارهای همجنسگرایانه دارند، از این قوانین و ریسکهای موجود آگاه هستند و گرایش جنسی خود را با دیگران مطرح نمیکنند و معمولا نقش افراد دگرجنسگرا و استریت را بازی میکنند.
هرچند که گفته میشود همجنسگرایی بیشتر در بین اقوام پشتون در جنوب و شرق رواج دارد اما چنین رفتارهایی در بین اقوام دیگر همچون تاجیکها، هزارهها، ازبکها و ترکمنها نیز دیده میشود. البته میزان مشاهده رفتارهای همجنسگرایانه در بین اقوام مختلف یکسان نیست. مردان در این جوامع اغلب سعی میکنند تا با تطمیع یا اجبار پسران جوان را طعمه رفتارهای جنسی خود کنند. برای مثال، ولایت بامیان که جمعیتی هزاره و شیعه دارد، در گذشته رابطه جنسی مردان با پسران جوان را به شدت تقبیح میکرد و مجازاتی سخت برای آن در نظر میگرفت. در دهه ۶۰ میلادی، معلمی که خود ساکن ولایت بامیان نبود و تنها برای تدریس به دره عراق بامیان میرفت، با یکی از دانشآموزان پسر خود رابطه جنسی برقرار کرد که پس از پخش شدن این خبر، اهالی روستا به شدت عصبانی شدند. مردم این منطقه، چنین تعرضی را تحمل نکردند و جسمی چوبی را در مقعد متجاوز فرو کردند و او را از آن منطقه اخراج کردند.
در سالهای بعد، آزار جنسی پسران کمکم در میان هزارههای شیعه نیز رواج پیدا کرد و در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی در زمان وقوع جنگ داخلی افغانستان به اوج خود رسید. فرماندهان ارتش حزب وحدت اسلامی افغانستان و گروههای تحت حمایتش، به کرات به سربازان جوانی که در این ارتش حضور داشتند، تجاوز کردند. بیشتر این افراد فقیر بودند و توان مقابله یا خروج از این ارتش را نداشتند. این شرایط باعث شد مردانی که تمایل داشتند با پسران جوان رابطه جنسی برقرار کنند، این پسران را برای لذت خود در خانهها به اسارت بگیرند.
عباس پسر غلام حسن که در زمان پادشاهی مشروطه (۱۹۶۵-۱۹۷۳) در پارلمان افغانستان نماینده بود، پس از به قدرت رسیدن طالبان، به عنوان فرماندار شیبر منصوب شد. او با پسرانی از طبقات فرودست جامعه ارتباط برقرار کرد و پس از مدتی، با زن خود بیگانه شد و در آخر زن و فرزند خود را رها کرد و با معشوقه پسر خود زندگی کرد. علیرغم تلاش دوستان و وابستگان، عباس به پیش خانواده خود باز نگشت و عشق خود را به طور عمومی به معشوق خود ابراز کرد.
از آنجایی که بحث همجنسخواهی جایی در میان فضای مباحثه عمومی در افغانستان ندارد، اطلاعات موجود در این باره بسیار کم است. تحت قوانین جزایی افغانستان، همجنسگرایی ممنوع است و همجنسگرایان محکوم به تحمل سالها زندان میشوند. قوانین جزایی افغانستان که در سال ۱۹۷۶ تصویب شد و دولت موقت نیز سعی داشت آن را اصلاح کند، ذکر کرده: ماده ۴۲۷: فردی که به زنای محصنه یا تجاوز مرتکب شود، محکوم به زندان طولانی مدت خواهد شد. ماده ۴۲۹: (۱) اگر فردی با خشونت، تهدید یا فریب، عفت فردی دیگر را (چه زن و چه مرد) به خطر بیندازد، محکوم به حبس طولانی مدت، حداکثر هفت سال خواهد شد. ماده ۴۲۹ (۲): اگر فردی که علیه او جرم رخ داده است، کمتر از ۱۸ سال داشته باشد، یا اگر مجرم شامل یکی از موارد بند ۲ ماده ۴۲۷ شود، مجازات متهم زندان طولانی مدت حداکثر ده سال خواهد بود.
هیچ دولتی در افغانستان به اندازه طالبان در هنگامی که در پنجم نوامبر ۱۹۹۴ قدرت را به دست گرفتند، مواضع سختگیرانه علیه همجنسگرایی نداشته است. طالبان در طی جنگی با گروه مجاهدین قدرت را در افغانستان در دست گرفتند. این جنگ جان هزاران زن، مرد و کودک افغان را گرفت و اقتصاد، جامعه و ساختارهای سیاسی و فرهنگی این کشور را نابود کرد. پس از حمله نیروهای ناتو و آمریکا در اواخر سال ۲۰۰۱، طالبان قدرت خود را از دست دادند. آمریکا باور داشت که طالبان، رهبر القاعده اسامه بن لادن را که عامل اصلی حمله به ساختمان تجارت جهانی و پنتاگون بود، مخفی کرده است.
طالبان در زمان زمامداری اعلام کرده بود که قصد دارد جامعهای اسلامی همانند جامعه خلافت صدر اسلام در افغانستان بسازد. این گروه برای دستیابی به این هدف، مقررات و قوانینی بر مبنای قرائت خود از اسلام را وضع کردند و مردم را مجبور به اطاعت از این قوانین کردند. دولت طالبان برای تشویق مردم به تبعیت از این قوانین، نهادی تحت عنوان اداره امر به معروف و نهی از منکر را تشکیل دادند و همچنین پلیس مذهب نیز، وظیفه نظارت بر مردم جامعه را داشت. این گروه، روابط جنسی خارج از ازدواج سنتی را مجرمانه اعلام کرد و افرادی که متهم به زنا یا روابط همجنسگرایانه میشدند را در ملا عام مجازات میکرد.
پیش از قدرت گرفتن طالبان در قندهار، همجنسگرایی در کل این ولایت رواج داشت. به طوری که در ژوئیه ۱۹۹۴، مراسم ازدواج دو پسر بهطور گسترده جشن گرفته شد. گفته میشود که ملا محمد عمر که رهبر معنوی طالبان بود، از تعرض جنسی به یک پسر جوان توسط یکی از ژنرالهای ارتش در قندهار جلوگیری کرده است. پس از فتح قندهار توسط طالبان، ملا عمر فتوایی را بر علیه رابطه جنسی دو همجنس، چه با رضایت و چه با اجبار صادر کرد. پس از آن که جامعه جهانی و گروههای حقوق بشری سیاستهای خشک و مرتجعانه طالبان را مورد انتقاد قرار دادند، این گروه با انتشار بیانه زیر از تصمیم خود دفاع کرد:
«ما مواردی که دیگران تحت نام حقوق بشر به ما تحمیل میکنند و خلاف قوانین قرآن است را بر نمیتابیم. هر کس که قصد صحبت با ما را دارد باید در چارچوب اسلام با ما صحبت کند. قرآن کریم نمیتواند خود را به خواست افراد تغییر دهد. افراد باید خود را بر طبق قوانین قرآن تغییر دهند.»
علیرغم رفتارهای سرکوبگرایانه و خشن طالبان برای ایجاد جامعه اسلامی و حذف کردن گروههایی که طالبان آنها را منحرفان جنسی، همجنسگرایان، تنفروشان و زناکاران مینامند، این گروهها از جامعه حذف نشدند و به زندگی زیرزمینی روی آوردند. رهبران طالبان و نیروهای حفاظتی این گروه، به طور مداوم بازداشتشدگان را که از گروههای مختلف قومی یا سیاسی هستند را مورد آزار و اذیت جنسی قرار دادهاند. افسران طالبان در زندان مرکزی کابل، پل چرخی، متهم به تجاوز به زندانیان شدهاند.
این افسران به بهانههای مختلف وارد سلولهای زندانیان میشوند و زندانیان جوان را به بهانه تمیز کردن سرویسهای بهداشتی یا جارو کشیدن از سلول خارج میکنند. سپس این افراد را به اتاقهایشان میبرند و به آنها تجاوز میکنند. این افراد جوان به دلیل شرمساری و انگانگاری، هیچگاه این رفتارها را بازگو نمیکنند. شایان ذکر است که همجنسگرایی در تمام پایگاههای طالبان در سراسر افغانستان رایج است.
دولت پس از طالبان نیز، همچنان همجنسگرایی و زنا را گناه میدانست و افراد جامعه الجیبیتی را مورد پیگرد قانونی قرار میداد و افرادی را که به زنا یا ناهنجاریهای جنسی متهم میشدند را مورد مجازات قرار میداد. علیرغم این که جامعه الجیبیتی در افغانستان توسط مردان جامعه دزدیده میشدند، مورد ارعاب یا تهدید قرار گرفته میشدند و یا توسط افراد محافظه کار و افراطگرای اسلامی تهدید به مرگ میشدند اما این گروه همچنان مقاومت کرده است و وجود خود را حفظ کرده است.
همجنسگرایان مرد و زن در جوامع غربی از درجاتی از آزادی برخوردار هستند و در بعضی کشورها میتوانند ازدواج کنند یا بچهدار شوند اما چنین حقوقی در جامعه افغانستان به هیچ عنوان وجود ندارد و این گروه از هیچ حمایت قانونی در این کشور برخوردار نیستند. قوانین ازدواج در افغانستان هیچ شکلی از ازدواج، پیوند مدنی یا شراکت در زندگی دو همجنس را به رسمیت نمیشناسد و تصریح میکند که ازدواج تنها پیوند دو مسلمان از دو جنس مخالف صورت میگیرد و هر ازدواجی باید بر طبق قوانین اسلامی باشد.

۴. فرهنگ بچهبازی
عشق و علاقه به پسران جوان، یکی از بخشهای بنیادین ادبیات فارسی است و به طور سنتی میتوان داستانهایی را از عشق میان مردان و پسران جوان در این فرهنگ و ادبیات یافت. ادبیات فارسی پسران جوان بدون ریش و پیش از بلوغ را به نوعی نشانه زیبایی خالص میدانست که در تقابل مستقیم با قوانین اسلامی درباره همجنسگرایی قرار دارد. اما با این حال، جوامع این آثار را میپذیرفتند و حاکمان نیز این آثار را سانسور نمیکردند و با شاعران و نویسندگان برخورد نمیکردند.
حاکمانی همچون محمود غزنوی (۹۷۱ تا ۱۰۳۰) که یکی از سلاطین مشهور افغانستان بود و امپراطور مغول ظهیرالدین محمد بابر (۱۴۸۳ تا ۱۵۳۰) از جمله افراد سرشناسی هستند که گفته میشود معشوقهای پسر داشتند. این افراد هیچگونه تمایلی به زنان نشان نمیدادند و تنها برای زاد و ولد با زنان ازدواج میکردند، تا وارثی داشته باشند و خاندان خود را ادامه دهند. بابر در خاطرات خود نوشته است: «تنها زمانی که (او) شیفته فردی دیگر شد، زمانی بود که عاشق پسری در بازار شد.»
شاعران مکتب صوفیه باور داشتند که پسران زیبا، تجلی بخش زیبایی مردانه خداوند هستند و عشق و علاقه به این پسران، استعاره از عشق و علاقه به خداوند است. جلالالدین رومی (۱۲۰۷ تا ۱۲۷۳) از شاعران نامدار فارسی، ابومحمد مصلحالدین سعدی (۱۲۰۳ تا ۱۲۹۲)، خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی (مرگ ۱۳۲۶)، نورالدین عبدالرحمان جامی (۱۴۱۴ تا ۱۴۹۲) و بسیاری دیگر از شاعران این منطقه، آثاری در ستایش پسران جوان دارند. همچنین شاعر پشتون مشهور دوره عرفان، عبدالرحمن بابا (۱۶۵۳ تا ۱۷۱۱) که اشعاری را در وصف عشق نگاشته است، به گفته بعضی افراد با پسری به نام مجنون که گفته میشود معشوق او بوده است، فرار کرده است. مجنون عموما به عنوان پسری جوان و دلربا که هنوز به بلوغ نرسیده است توصیف شده که به نماد صلح و عشق تعبیر شده است. اشعار عبدالرحمن بابا بر روی برادری جهانی، صلح و عشق در بین تمام انسانها تاکید دارد. بنیادگرایان اسلامی، او و آثارش را مذمت میکنند و در پنجم مارس ۲۰۰۹، مقبره او را تخریب کردند، چرا که افراد بسیاری خصوصا زنان از آن بازدید میکردند و طالبان چندان از این استقبال خشنود نبود. شاعران مکتب صوفیه در مناطقی از خاورمیانه و آسیای مرکزی، قصیدههایی در وصف پسرانی زیبا که ساقی بودند، سرودهاند که نشان میدهد همجنسگرایی و بچهبازی رفتاری رایج در آن دوره بوده است. سنتی که تا کنون در بسیاری از مناطق جهان اسلام رواج دارد.
در گذشته، پسران جوان در معرض عشق و علاقه زیادی قرار داشتند و روابط مردان و پسران بر مبنای دوستی و محبت بوده است. امروزه اما این روابط را از جنس غالب و مغلوب (domination and subordination) میدانند و باور دارند که چنین روابطی، سو-استفاده از پسر جوان است. روابط مردان با پسران جوان در این مناطق «بچهبازی» نام دارد و کلمه بچهبازی در فارسی به معنای سواستفاده جنسی از کودکان است. سواستفاده جنسی مردان قدرتمند از پسران به نوعی نشان دهنده تشنگی این مردان به قدرت و مالکیت است و این سواستفاده جنسی به معنای توهین و تحقیر فردی دیگر به حساب میآید. در فرهنگ این مناطق، مردان به گونهای تربیت شدهاند که سکس را نوعی رفتار برتریطلبانه میپندارند و به همین دلیل، از دخول به زنان، دیگر مردان و حتی حیوانات دریغ نمیکنند. یکی از افرادی که شاهد رابطه جنسی دیگر مردان با حیوانات بوده است، نوشته است: «وقتی سیزده یا چهارده ساله بودم، میدیدم که پسرهای روستایمان با حیوانات سکس میکنند. «ضربالمثلهای محلی، داستانهای فولکلور و ترانههای این مناطق، به وضوح بیان میکنند که مردان پسران جوان را برای برقراری رابطه جنسی به زنان ترجیح میدهند. مردان این فرهنگ زنان را صرفا ابزاری برای تولید مثل میبینند و عشق خود را نثار پسران میکنند. یکی از ترانههای محلی افغانستان، عشق ناکام مردی به پسری جوان را توصیف میکند. متن این ترانه اینگونه است: [ترجمه از انگلیسی] «پسری زیبا با باسنی چون هلو آن طرف رودخانه است اما من دستم به او نمیرسد.» میراث شاعرانه و محلی، ایجاد رابطه جنسی با پسران زیبا را نهایت لذت جنسی میداند که باعث تداوم رابطه جنسی مردان و پسران شده است. پسران در این روابط، نقش زنانه ایفا میکنند و به تدریج این نقش را رها میکنند و کمکم نقش مردانه میپذیرند و ازدواج میکنند و بچهدار میشوند.
هزینههای بسیار زیاد ازدواج و وضعیت اسفناک اقتصادی از دیگر عواملی هستند که مردان به رابطه جنسی با همجنس روی میآورند. بسیاری از مردم افغانستان فقیر هستند و توانایی پرداخت هزینههای مراسم ازدواج که بین ۵۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ دلار آمریکا است را ندارند. این هزینه باعث میشود بسیاری از مردان نتوانند با نامزد خود ازدواج کنند و به همین دلیل ازدواج به تعویق میافتد و تا زمان ازدواج، نیاز جنسی خود را با دیگر مردان مرتفع میکنند. یکی از مردان پشتون که اکنون در لسآنجلس ساکن است درباره گرایش جنسی خود میگوید: «من به پسران علاقه دارم اما به دختران علاقه بیشتری دارم. انگار ما نمیتوانیم زیبایی زنان را تشخیص دهیم اما میتوانیم پسران را ببینیم و بفهمیم کدامیک زیباتر است». مردان نمیتوانند در یک محیط اجتماعی سرکوبگر به راحتی با دیگر زنان رابطه برقرار کنند اما میتوانند به راحتی و آزادانه با دیگر مردان معاشرت کنند و آنها را برای برقراری رابطه جنسی، اغوا کنند. نیروهای ناتو در افغانستان، درخواست رابطه جنسی با مردان در این کشور را اینگونه توصیف میکنند:
در ولسوالی بگرام، نیروهای بریتانیایی که از عملیاتی در کوههای افغانستان باز میگشتند، تهدید جدیدی را گزارش دادند. این گروه گفتند که با انبوهی از پیشنهادهای جنسی کشاورزان همجنسگرای محلی مواجه شدند. یکی از نیروهای ابروث به نام جیمز فلچر گفت: «این گروه از القاعده نیز ترسناکتر بودند. یکی از آنها که ناخنهای پای خود را رنگ کرده بود به ما پیشنهاد داد که ناخنهای ما را نیز رنگ کند. این افراد دست در دست در روستا تردد میکنند و با اطوار در روستا میگردند». این نیروها از عملیات هفت روزه کندر باز میگشتند و نتوانسته بودند هیچ عضوی از القاعده را پیدا کنند اما نیروهای گشتی پیشنهادهای رابطه بسیاری را از طرف مردان این مناطق دریافت کرده بودند. «مثل جهنم بود. هر روستایی که وارد میشدیم، گروهی از مردان بودند که آرایش کرده بودند و سعی داشتند دستهای ما را بگیرند و صدای بوس در میآوردند».
هر چند بیشتر افراد اجتماع، فرهنگ بچهبازی را مذمت میکنند و از افرادی که به چنین اعمالی دست میزنند دوری میکنند اما این فرهنگ همچنان در میان مردم این منطقه در جریان است. افرادی که به بچهبازی روی میآورند، از پیشینههای مختلف فرهنگی هستند. این افراد ممکن است از طبقه اشراف و مرفه جامعه تا طبقات فرودست باشند. گزارش شده است که حتی رانندگان خودروهای سنگین نیز، در سفرهای طولانی، معشوقهایی جوان با خود به سفر میبرند. بچهبازی در زمان جنگهای داخلی دهه ۹۰ میلادی، در میان افسران بلندمرتبه نظامی به نمادی از اعمال قدرت و برتری تبدیل شد. این افراد معمولا در زمینه تعداد معشوقهای پسر و زیبایی این پسران با یکدیگر به رقابت میپرداختند. این پسران، «چایپسر» نام دارند که برای اربابان خود و مهمانان آنان چای سرو میکنند. یکی از فرماندهان بلندپایه پیشین مجاهدین که هنوز در ساختار قدرت است و از نام مستعار مستاری استفاده میکند، درباره فرهنگ بچهبازی در میان سربازان مسلمان گفت: «من نیز یک پسر داشتم چرا که هر فرمانده، یکی داشت … رقابتی در میان فرماندهان در جریان است و اگر من پسری معشوق نداشتم، نمیتوانستم به رقابت با این فرماندهان بپردازم». اکنون بسیاری از این مقامات نظامی، به عنوان وزیر، فرماندار، شهردار، افسر نظامی و رئیس پلیس خدمت میکنند.
افرادی که به بچهبازی میپردازند، چندین سال این پسران را نگه میدارند و به آنان هدایا و مستمری ماهیانه میدهند و زمانی که بزرگتر شدند، آنها را رها میکنند. یکی از پسرانی که اصالتا از قندهار است و اکنون در کابل زندگی میکند، تجربه و نظر خود را درباره فرهنگ بچهبازی به اشتراک گذاشت:
مردان مسنتر مهمانیهای مجللی برگزار میکنند تا با عروسک-پسرهای خود ازدواج کنند و هدایا و خصوصا اسلحههای زیادی به این پسران اهدا میکنند! معمولا یکی از مردان ۱۵ تا ۲۰ سال از دیگری بزرگتر است. گاهی این روابط بسیار شدید میشوند و ممکن است ۵ تا ۶ سال دوام بیاورند تا پسر بزرگتر شود و با زنی ازدواج کند.
تصاحب پسران جوان معمولا برای این مردان غرورآفرین است. این مردان معمولا پسران را به مهمانیهایی میبرند و آنها را مجبور به رقص میکنند و از آنها سواستفاده جنسی میکنند. بیشتر این پسرهای جوان، از خانوادههایی فقیر هستند که نیازهای اولیه خود را به سختی تامین میکنند یا بعضی نیز یتیم هستند و شبکه اجتماعی امنی در زمان نیاز ندارند. این پسران میرقصند و مردان را سرگرم میکنند و اگر سرپیچی کنند، توسط ارباب خود تنبیه میشوند. گاهی مردانی که مسئول این پسران هستند، از مهمانیهای رقص این پسران به عنوان بازار استفاده میکنند تا پسرانی جذاب را به دیگر مردان بفروشند. بچهبازی کسبوکاری سودآور است.
پس از سقوط نظام طالبان در سال ۲۰۰۱، بچهبازی در مناطق شمالی افغانستان به تجارتی سودآور تبدیل شد. فرماندهان و افسران نظامی و پلیس در این مناطق باور داشتند که زنان تنها به منظور فرزندآوری هستند و کسب لذت جنسی تنها از طریق پسران ممکن است. این افراد، پسران جوان خود را با خود به دفتر کار، خانه و پیکنیک میبرند و از معرفی آنها به همسر و خانواده خود شرمی ندارند. زنان نیز اجازه اعتراض یا مخالفت با همسران خود به دلیل داشتن شریک جنسی مرد ندارند.
قندهار به عنوان مرکز ادبی، هنری و فرهنگی افغانستان شناخته میشود اما این شهر به عنوان مرکز همجنسگرایی در افغانستان نیز شناخته میشود و این آوازه از مرزهای افغانستان نیز فراتر رفته است.
پیش از ظهور طالبان در ۱۹۹۴، خیابانهای این شهر پر بود از نوجوانانی که به همراه «شوگر ددی» خود راه میرفتند و خودنمایی میکردند. این شهر به پایتخت همجنسگرایی در جنوب آسیا شهرت داشت. پشتونها آنقدر به تمایلات همجنسخواهانه علاقه داشتند که افراد محلی میگفتند حتی پرندگان نیز با یک بال پرواز میکنند و با بال دیگر معشوق خود را گرفتهاند. گفته میشود که تجاوز فرماندهان نظامی به پسران جوان یکی از عواملی بود که ملا عمر با استفاده از آن توانست نیروهای طالبان را بسیج کند.
افرادی که در قندهار کار میکنند معمولا درباره سنت بچهبازی میگویند که هنگامی که مردی پسر جوان و بدون ریشی را میبیند، سعی میکند او را وارد خانواده خود کند و دختر خود را به عقد او در بیاورد. پس از این که پسر پذیرفت، مرد از سادگی پسر سواستفاده میکند و او را مجبور به برقراری رابطه جنسی با خود میکند. بعضی پسران تا زمان بلوغ در این روابط میمانند و سپس با دختر آن فرد ازدواج میکنند اما بعضی از آنها نمیتوانند رابطهای عادی با زن آینده خود داشته باشند.
همچنین، پسران سعی میکنند روابط جنسی را با یکدیگر تمرین کنند. در چنین شرایطی، پسر بزرگتر نقش غالب را ایفا میکند و پسر کوچکتر نقش مغلوب را میپذیرد. هنگامی که این پسران به بلوغ میرسند، بیشتر آنها کاملا دگرجنسگرا میشوند اما بعضی نیز علیرغم ازدواج، روابط همجنسگرایانه پنهانی خود را ادامه میدهند.
اقدامات سرکوبگرایانه دولت و بنیادگرایان اسلامی برای حذف فرهنگ بچهبازی، تاثیر و نتایج قابلتوجهی نداشته است. طالبان که به دلیل جوخههای مرگ، شهرت بدی در میان مردم پیدا کرده بود، علیرغم مجازاتهای سنگین و بیرحمانه نتوانست این اعمال را متوقف سازد. از اقدامات طالبان برای متوقف ساختن فرهنگ بچهبازی میتوان به استفاده از یک تانک نظامی در فوریه ۱۹۹۸ اشاره کرد که یک دیوار آجری را بر سر سه مرد تخریب کرد. دو نفر از این مردان متهم به لواط بودند و دیگری به تجاوز به همجنس متهم شده بود. دو مرد اول در پی این اقدام جان باختند و مرد سوم یک هفته را در بیمارستان گذراند و سپس به لطف خدا زنده ماند و به زندان فرستاده شد. او شش ماه در زندان ماند و سپس به پاکستان گریخت.
عنصری که باعث دوام همجنسگرایی در جامعه افغانستان شده است، درک خاموش عمومی مردم از این واقعیت است که رابطه جنسی بین دو مرد با رضایت انجام میشود و موقتی است و به نوعی میتواند پیوند دهنده جوانان همسن و سال باشد. دو مرد که وارد چنین روابطی میشوند، الزاما «همجنسگرا» شناخته نمیشوند، چرا که در بیشتر مواقع این افراد در سالهای بعد ازدواج میکنند و صاحب فرزند میشوند. مفهومی که در اینجا جریان دارد این است که مردی دگرجنسگرا، درگیر رابطهای همجنسخواهانه میشود که طرف دیگر عموما پسری جوانتر است که نقشی منفعل و مغلوب دارد و سوژه استفاده جنسی افراد بزرگتر قرار میگیرد.
انتظار میرفت که دولت پس از طالبان اقداماتی را برای حفاظت و حمایت از حقوق افراد جامعه الجیبیتی انجام دهد اما رهبری افغانستان همچنان به این افراد به چشم تهدیدی برای سبک زندگی اسلامی نگاه میکند. دولت از ترس جنگجویان اسلامگرا که هنوز جایگاه قدرتمندی در حکومت اسلامی داشتند و بخشهای زیادی از کشور را در دست داشتند، قوانین جزایی و خانواده را اصلاح نکرد. اما با این حال فرماندار قندهار، گلآغا شیرزی، اقداماتی را علیه سواستفاده جنسی نهادهای مختلف از جمله ارتش انجام داد. او خدمت پسران زیر ۱۸ سال را در ارتش ممنوع کرد تا از تجاوز افسران و افراد سواستفادهگر به پسران جوان جلوگیری کند. چنین اقداماتی باید از طرف دولت وقت، تشویق و ستایش میشد اما برای حذف کامل فرهنگ بچهبازی، اقدامات فراگیر فرهنگی بسیاری در قندهار نیاز است. محمد نسیم ظفر، استاد دانشگاه پزشکی قندهار که با سنت همجنسگرایی مناطق مختلف شهری آشنایی دارد میگوید حداقل نصف مردان جامعه روابط جنسی با پسران جوانتر بین ۱۲ تا ۱۶ سال و پیش از آن که ریش این پسران رشد کند را تجربه کردهاند. او همچنین میگوید که یک بار یک ملا را دیده است که بر روی تخت معاینه بیمارستان با یک پسر رابطه جنسی برقرار میکرده است. اگر یکی از ملایان در چنین شرایطی دیده شود، ارتکاب چنین عملی را انکار خواهد کرد و به ارائه خدمات دینی خود به جامعه ادامه خواهد داد. ملایان زیادی هستند که از جایگاه خود سواستفاده میکنند و از پسران جوان و آسیبپذیر افغانستانی که به کلاسهای دینی این افراد مراجعه میکنند، سواستفاده جنسی میکنند.
پس از آن که تعداد کمی از اعضای جامعه الجیبیتی از افغانستان گریختند و در اروپای غربی و آمریکای شمالی مستقر شدند، رسانههای غربی پوششی محدود درباره این گروه اقلیت انجام دادند. افرادی که از افغانستان گریخته بودند، توانستند با حفظ حقوق و امنیت به طور آزادانه درباره گرایش جنسی خود صحبت کنند. پس از سقوط حکومت طالبان، بسیاری از افراد جامعه الجیبیتی جرئت آشکارسازی را پیدا کردند و هویت خود را به طور آشکار در جامعه بیان کردند.
حمید نیلوفر، یکی از افرادی است که در کانادا کتاب خاطرات خود را درباره بزرگ شدن در افغانستان و همچنین پناهندگی در پاکستان نوشته است. او پس از پایان دوره دبیرستان به خانه خواهرش در اسلامآباد پاکستان رفت. او در خاطرات خود نوشته است که در زمان نوجوانی، رفتارهایی «زنانه» از خود نشان میداده است و دوستانش به دلیل این رفتارها، او را مسخره میکردند و او را با اسامی زنانه خطاب قرار میدادند. او در سال اول دبیرستان متوجه شد به مردان بزرگتر و مردانهتر گرایش دارد. او نوشته است که در شهر زادگاهش در غوربند، مردان در حال شنا در رودخانه را نگاه میکرده است و هنگامی که لباس شنای خود را تعویض میکردند، به بدن لخت این مردان با ترس و هیجان چشم میدوخته است. نیلوفر نوشته است که اولین تجربه جنسی خود را با یک مرد ۳۴ تا ۳۵ ساله پاکستانی در یک محوطه تفریحی در چند کیلومتری خانه خواهرش در اسلامآباد داشته است. او میگوید که این مرد اول دوستانه به وی نزدیک شده و سپس با هیجان او را بوسیده است.

هنگامی که نیلوفر تصمیم گرفت از پاکستان به اروپا برود، او به تهران پایتخت ایران رفت و نواز، پناهنده ۳۷-۳۸ ساله افغانستانی را ملاقات کرد و او را به عنوان معشوق خود پذیرفت. پس از آن که این رابطه اتمام یافت، نواز همانند سایر پناهجویان تصمیم گرفت به غرب نقل مکان کند و در نتیجه، به استانبول ترکیه رفت و در دفتر سازمان ملل متحد اعلام پناهندگی کرد و در آخر در سال ۲۰۰۸ کانادا به او پناهندگی اعطا کرد.
نیلوفر در کانادا با افرادی با پیشینه مشابه برخورد داشت که او را تشویق به آشکارسازی کردند تا خود را به افغانهای ساکن اروپا و آمریکای شمالی معرفی کنند. او قدردانی زیادی نسبت به جامعه غربی برای پذیرش وی قائل است و در مقابل، فرهنگ کشور زادگاه خود، افغانستان را مذمت میکند و آن را جهنمی برای مردان همجنسگرا توصیف میکند که با ترس و وحشت، این گروه را از حقوق اولیه خود محروم کرده است. وصف و بازگوی صادقانه نیلوفر باعث شده است تا افرادی با پیشینه مشترک، شجاعت ابراز وجود و آشکارسازی را در عرصه عمومی و بینالمللی پیدا کنند و صدای مصیبتهای جامعه بیصدای الجیبیتی افغانستان باشند.
نعمت سادات که یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه آمریکایی کابل است، در سال ۲۰۱۲ درباره گرایش جنسی خود آشکارسازی کرد و درباره حقوق افراد همجنسگرا در میان همکاران و دانشجویان خود صحبت کرد. این صحبتها، خشم افراد محافظه کار در دانشگاه و خارج از آن را برانگیخت. این تحولات باعث شد نعمت نتواند در دانشگاه به فعالیتهای خود ادامه دهد و یکسال بعد تصمیم گرفت به ایالات متحده نقل مکان کند. هنگامی که نعمت در کابل بود، در زندگی مخفیانه افرادی مثل خودش کاوش و کنکاش کرد و دید که چگونه نیازهای جنسی خود را برطرف میکنند. او میگوید که در خانوادههای سنتی، غیرممکن است که فرزند همجنسگرای خانواده، رابطهای دوستانه یا رمانتیک با فرد همجنسگرای دیگری داشته باشد. این افراد برای این منظور، در کلابهای محلی، چایخانهها و یا مکانهای خلوت رها شده یا ساختمانهای تخریبشده دیدار میکنند.